به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین سید محمدحسین دعائی از اساتید حوزه علمیه مشهد در مطلبی به توهین مجله وقیح شارلی ابدو پرداخته و آورده است :
مرا عهدی است با جانان ...
۱ـ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَمَّا أُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ یَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَکَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَیْءٍ إِلَی نُصْرَةِ أَوْلِیَائِی. (الکافی، ج۲، ص۳۵۲)
از امام باقر علیه السلام نقل شده است که: «خداوند متعال در شب معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و در پاسخ به سؤال آن حضرت از جایگاه مؤمن در نزد خود، فرمود: ای محمد! هر کس یکی از دوستان مرا مورد اهانت قرار داده و حرمت او را بشکند، [در واقع] به جنگ با من برخاسته و [باید بداند که] من با سرعت تمام و بسیار زودتر از هر چیز دیگری، به کمک دوستانم خواهم شتافت.»
بزرگان به ما آموختهاند که هرگاه در آیه یا روایتی، کاری یا چیزی، بدون واسطه و بهشکل مستقیم، به خود خداوند نسبت داده شود، میتوان از این نسبت، به عظمت و جلالت آن کار یا چیز پی برد. مثلا وقتی خداوند میفرماید: «الصوم لی و انا اجزی به»، میتوان با لحاظ این تعبیر، «عظمت شأن روزه» و نقش بیبدیل آن در «تقرب بهسوی حضرت حق» را نتیجه گرفت؛ یا اینکه از تعابیری مثل «بیت الله»، «ثار الله» و «جنّتی»، میتوان جلالت شأن آن بیت، ثار و جنت را دریافت؛ همچنانکه وقتی در قرآن، از «ربا» بهعنوانِ «جنگ با خدا» یاد شده یا همسران پیامبر، تهدید میشوند که اگر در مقابل ایشان بایستند، خداوند خود به یاری آن حضرت خواهد آمد، میتوان بزرگی بیحد این گناهان و حساسیت ویژۀ آنها را فهمید.
بر همین اساس، وقتی خداوند، «مؤمن» را «ولی خود» خوانده، شکستن حرمت او را نبرد با خود تلقی کرده و با همۀ هیمنۀ خود، به میدان دفاع از او آمده است، میتوان به این نتیجه رسید که: خوشا به حال دوستان خدا و بدا به حال کسانی که قدم در راه اهانت به آنان میگذارند.
۲ـ آنچه گفته شد، با بیانها و تبیینهای دیگری نیز مورد تأکید معصومان علیهم السلام قرار گرفته است:
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام یَا عَلِیُّ شِیعَتُکَ هُمُ الْفَائِزُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَمَنْ أَهَانَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ أَهَانَکَ وَ مَنْ أَهَانَکَ فَقَدْ أَهَانَنِی وَ مَنْ أَهَانَنِی أَدْخَلَهُ اللَّهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِیها وَ بِئْسَ الْمَصِیر. (امالی صدوق، ص۱۶)
ابنعباس میگوید: «رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: ای علی! فقط شیعیان و پیروان تو هستند که در روز قیامت، به کامیابی کامل و رستگاری واقعی خواهند رسید؛ و به همین خاطر، هر کس به یکی از آنان اهانت کند، به تو اهانت کرده و هر کس به تو اهانت کند، به من اهانت کرده و هر کس به من اهانت کند، خداوند او را بهشکل جاودانه در آتش دوزخ جای میدهد.»
بر اساس این روایت و موارد مشابه آن، اهانت به اولیاء خدا، عالمان دین و پیروان امیرالمؤمنین علیه السلام، در واقع اهانت به آن حضرت و اهانت به رسول خدا صلی الله علیه و آله است؛ درست همانگونه که مخالفت با حکم ولی فقیه جامع الشرائط، بهمعنای مخالفت با حکم معصومان علیهم السلام و حکم خداست:
فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکْمِ اللَّهِ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا الرَّادُّ عَلَی اللَّهِ وَ هُوَ عَلَی حَدِّ الشِّرْکِ بِاللَّه. (الکافی، ج۱، ص۶۷)
چراکه طبق نص فرمایش حضرت ولی عصر ارواحنا فداه، عالمان راستین دین، از ناحیۀ آن حضرت ولایت یافته و جانشین ایشان در جامعۀ اسلامی به شمار میروند:
أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِم. (کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۴۸۴)
۳ـ بر همین اساس، بر عهدۀ تمامِ «اهل ایمان» است که از بابِ «تخلق به اخلاق الهی» و با لحاظ اهمیت مسئله، در مقابل هرگونه اهانتی به اولیاء خدا و عالمان دین، با شدیدترین شکل ممکن، موضع گرفته و نسبت به حرمت و عزت آنان، اهلِ «حساسیت»، «غیرت» و «جدیت» باشند:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ صلوات الله علیه إِنَّ اللَّهَ یَغَارُ لِلْمُؤْمِنِ فَلْیَغَرْ مَنْ لَا یَغَارُ فَإِنَّهُ مَنْکُوسُ الْقَلْب. (بحارالانوار، ج۷۶، ص۱۱۵)
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که: «امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: همانا خداوند نسبت به مؤمن، غیرت دارد؛ و به همین خاطر، دیگران نیز باید همینگونه باشند؛ چراکه انسان بدون غیرت، در واقع هویت انسانی و الهی خود را از دست داده است.»
۴ـ البته بر اساس روایتی که در ابتداء سخن نقل شد، خداوند متعال خود عهدهدار دفاع از دوستان خود بوده و برای دوستان خدا نیز یاری او کافی است. به بیان دیگر، خدا و اولیاء خدا، با ایجاد زمینۀ دفاع از خود، در واقع زمینۀ رشد و نجات مؤمنان را فراهم آورده و به این ترتیب، لطف خود در حق آنان را کامل میکنند. فلذا میتوان چنین نتیجه گرفت که ندای «هل من ناصر ینصرنی» سیدالشهداء علیه السلام، معنایی جز «هل من منصور أنصره» ندارد؛ همچنانکه یاری حضرت نوح و همراهی با ایشان نیز نجات یاریکنندگان و همراهان، از طوفان را بهدنبال خواهد داشت: «یار مردان خدا باش که در کشتی نوح ـ هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را».
۵ـ و اما اصل سخن آنکه: در این روزها، دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی، بعد از سالها تلاش موذیانه برای تخریب شخصیتِ «رهبر معظم انقلاب» در رسانهها و بعد از تمرکز بیسابقه بر توهین به شخص ایشان در «غائلۀ اخیر»، از همۀ خطقرمزها عبور کرده و بهشکل بینهایت وقیحانهای، این «عالم ربانی» و «ولی الهی» را مورد اهانت قرار دادهاند؛ همان حادثۀ دردناک و اسفانگیزی که طبق آنچه گفته شد، باید «خروش اهل ایمان» در دفاع از ایشان را بهدنبال میداشت.
۶ـ اهمیت این ماجرا را وقتی بهتر میفهمیم که بدانیم علت اصلی مصیبتِ «فاطمیه» و «عاشوراء»، چیزی نبود جز «بیخیالی خواص و عوام جامعه» نسبت به شکستن حرمت اولیاء دین و غیرتنداشتن نسبت به عظمت و جلالت شأن رهبران الهی؛ همان پدیدۀ خطرناکی که هم عرصۀ «زندگی مادی» را بر امت اسلامی تنگ کرده و هم «حیات معنویِ» آنان را دچار مخاطره ساخت. آری؛ جامعۀ امروز ما نیز اگر خدایناکرده به وظیفۀ خود در دفاع از حرمت و حیثیت رهبر الهیاش عمل نکند، بهرۀ خویش از برکات آسمانی را از دست داده و آیندۀ سخت و تلخی را در پیش خواهد داشت.
۷ـ شاید بعضیها بگویند: «ما شخصگرا و شخصیتمحور نیستیم؛ بلکه حقمداریم؛ یعنی آنچه برایمان مهم است، حق است، نه اشخاص؛ و به همین خاطر دفاع همهجانبه و جدی از اشخاص غیرمعصوم ـ مثل دفاع از معصومان علیهم السلام ـ را در اولویت نمیدانیم.» این افراد، همانهایی هستند که نه از واقعیت مدارج عالمان ربانی خبر دارند، نه امکان تمرکز و تجلی حق در یک شخص را میفهمند، نه اهمیت شخصی که شاخص جبهۀ حق شده است را درمییابند و نه از ماجرای جاذبۀ معنوی اولیاء خدا و محبت به آنان سر در میآورند؛ همانهایی که به شهید صدر نیز بابت کلام عرشیِ «ذوبوا فی الخمینی» خرده گرفته و هیچگاه به افق فکری امثال آیة الله مصباح یزدی، سید حسن نصرالله و شهید سلیمانی در وادیِ «ولایتمداری» نمیرسند. آری؛ «به رغم مدعیانی که منع عشق کنند ـ جمال چهرۀ تو حجت موجه ماست».
۸ـ تذکر این نکته نیز ضروری است که یکی از فوائد این امتحانات و ابتلائات، فراهمشدن زمینۀ «شناخت منافقان و جریان نفاق» در جامعۀ اسلامی است؛ همان موجودات کینهتوزی که در چنین موقعیتهایی، گرفتارِ «خدعۀ الهی» شده و کینۀ خود نسبت به انقلاب و رهبر انقلاب را بروز میدهند؛ همان افراد خطرناک و هتاکی که از این اتفاق تلخ، قند در دلشان آب شده و با تکیه بر توجیهات سخیفی مثل اینکه «کلوخانداز را پاداش، سنگ است»، برآشفتن از آن را مذمت میکنند؛ همانها که مصداقِ «لعن الله امة سمعت بذلک فرضیت به» بوده و هیچ هنری جز طعنهزدن به مجاهدان راه خدا ندارند: الَّذِینَ قَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا. (آلعمران/۱۶۸) آری؛ باید از فرصت استفاده کرد و این جماعت پست و سست را شناخت، به دیگران شناساند، بر طبل رسواییشان کوبید و رگ حیات اجتماعیشان را قطع کرد.
۹ـ حال سؤال مهم این است که: در چنین شرائطی دقیقا چه باید کرد؟ خلاصۀ پاسخ از این قرار است:
- باید صدا را به اعتراض بلند کرد.
- باید آتش اعتراض را در حوزههای علمیه روشن کرد.
- باید این اعتراض را به تودههای مردمی سرایت داد.
- باید اعتراض را بهشکل میدانی و در قالب حرکتهای موجآفرینی مثل: تجمع، تحصن و تعطیلی دنبال کرد.
- باید از مراجع معظم تقلید و علماء شاخص بلاد خواست که به وظیفۀ خود در این ماجرا عمل کنند.
- باید به اعتراضهای صورتگرفته، ضریب رسانهای داد.
- باید از دولتمردان خواست که بهشکل جدی اعتراض کنند.
- باید از نهادهای دولتی، خصوصا وزارت امور خارجه خواست که اعتراض خواص و عوام جامعه را به نتیجه برسانند.
- و خلاصه آنکه: باید با هر وسیلۀ ممکن و البته معقول و مشروع، هزینۀ اهانت به «رهبر معظم انقلاب» را بالا برد و به دشمنان نشان داد که امت اسلامی حاضر است برای دفاع از حرمت ولی خود، هر هزینهای را پرداخت کند؛ همانگونه که حزب الله لبنان و جناب سید حسن نصرالله، حدود ده سال قبل و در مقابل اهانت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عمل کرد و بخش قابلتوجهی از معادلات دشمن را به هم ریخت.
۱۰ـ شاید بتوان گفت که اهمیتِ «موضعگیری قاطع مراجع معظم تقلید» در مقابل این حرکت شوم، از دیگر مواردی که گفته شد، بیشتر است. به بیان دیگر، آحاد مردم یا طلاب سادهای مثل نگارنده، حتما باید به وظیفۀ خود در این عرصه عمل کنند؛ واکنش نخبگان و مراکز حوزوی نیز قطعا مفید خواهد بود؛ اما وظیفهای که «خواص برگزیدۀ دینی و معنوی» بر عهده دارند، بهمراتب سنگینتر است؛ همان خواصی که حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه در «خطبۀ منا»، به تشریح نقش آنان در وضعیت جامعۀ اسلامی و سرنوشت مردم میپردازند؛ همانها که گرفتار هیچکدام از «ملاحظات سیاسی و دیپلماتیک نهادهای دولتی» نبوده و میتوانند با حُریت تمام، به طرفداری از حق برخیزند.
حال که سخن به اینجا رسید، بیایید یکبار دیگر، وصیت نورانی و حکیمانۀ شهید سلیمانی رضوان الله علیه به علماء و مراجع را با هم مرور کنیم؛ شاید که نفس پاک او، گره از این کار فروبسته بگشاید:
«سخنی کوتاه از یک سرباز چهل ساله در میدان، به علمای عظیم الشأن و مراجع گرانقدر که موجب روشنایی جامعه و سبب زدودن تاریکیها هستند، خصوصا مراجع عظام تقلید. سربازتان از یک برج دیدهبانی دید که اگر این نظام آسیب ببیند، دین و آنچه از ارزشهای آن [که] شما در حوزهها استخوان خُرد کردهاید و زحمت کشیدهاید، از بین میرود. این دورهها با همۀ دورهها متفاوت است. اینبار اگر مسلط شدند، از اسلام چیزی باقی نمیماند. راه صحیح، حمایت بدون هرگونه ملاحظه از انقلاب، جمهوری اسلامی و ولی فقیه است. نباید در حوادث، دیگران شما را که امید اسلام هستید به ملاحظه بیندازند. همۀ شما امام را دوست داشتید و معتقد به راه او بودید. راه امام، مبارزه با آمریکا و حمایت از جمهوری اسلامی و مسلمانان تحت ستم استکبار، تحت پرچم ولی فقیه است. من با عقل ناقص خود میدیدم برخی خناسان سعی داشتند و دارند که مراجع و علماء مؤثر در جامعه را با سخنان خود و حالت حق به جانبی، به سکوت و ملاحظه بکشانند. حق واضح است؛ جمهوری اسلامی و ارزشها و ولایت فقیه میراث امام خمینی (ره) هستند و میبایست مورد حمایت جدی قرار گیرند. من حضرت آیة الله العظمی خامنهای را خیلی مظلوم و تنها میبینم. او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات معظم با بیانتان و دیدارهایتان و حمایتهایتان با ایشان، میبایست جامعه را جهت دهید. اگر این انقلاب آسیب دید، حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود؛ بلکه سعی استکبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیر قابل برگشت خواهد بود. دست مبارکتان را میبوسم و عذرخواهی میکنم از این بیان؛ اما دوست داشتم در شرفیابیهای حضوری به محضرتان عرض کنم که توفیق حاصل نشد.»
۱۱ـ البته همانطور که عرض شد، قصور یا تقصیر دیگران، دلیل موجهی برای بیعملی و کوتاهی ما در این عرصه نیست. هر کسی، در هر جایی، با هر شکلی و به هر مقداری که میتواند، باید عشق خود به رهبر معظم انقلاب را ابراز کند؛ باید ابعاد مختلف این شخصیت متعالی را برای مردم تبیین کند؛ باید خدمات بیبدیل و برکات غیرقابلمحاسبۀ ایشان را بهشکل شفاف توضیح دهد؛ و باید بهشکل صریح و بدون هرگونه رودربایستی اعلام کند که «حرمت رهبری» خط قرمز من است. درود بیپایان خدا بر شهید سلیمانی که در این جهت نیز اسطوره بود؛ همان عزیزی که وقتی فهمید یکی از نیروهایش، در جلسهای که به رهبر معظم انقلاب توهین شده، حاضر بوده و هیچ عکس العملی از خود نشان نداده است، با ناراحتی گفت: اگر من بودم، لیوان روی میز را برمیداشتم و پرت میکردم به صورتش.
خلاصه آنکه هر کس تریبونی داشته و در طیفی از مردم جامعه، دارای نفوذ است، نباید ساکت بماند. بلکه حتی اگر تریبون یا مخاطبی نداریم هم باید فریاد بزنیم. چراکه دفاع از حق و اظهار محبت نسبت به حق، مشروط به همراهی دیگران یا منوط به برخورداری از نفوذ اجتماعی نیست.
آری؛ همۀ ما ـ بدون تریبون و مخاطب ـ نسبت به والدین، فرزندان و دوستان خود حساسیم؛ بسیاری از ما تا به حال برای دفاع از عالمان و بزرگانی که دوستشان داریم، حرف زدهایم، حرص خوردهایم و بحث کردهایم. حال چه میشود که برای دفاع از «رهبر معظم انقلاب» کاری نمیکنیم؟! همان عزیزی که حق غیرقابلوصفی بر گردن همۀ ما داشته و حفظ حرمت و شخصیت او، شاید حتی از حفظ جان خود او مهمتر باشد.
۱۲ـ البته این واقعیت تلخ را نیز نمیتوان نادیده گرفت که «حجاب معاصرت» بالاخره کار خود را میکند؛ و این یعنی بعدها خواهیم فهمید که با چه دُرّ نایابی همدوره بودهایم. بهقول یک پروفسور جامعهشناسی سیاسی در کُره، در یک قرن آینده، ایرانیان با ذرهبین دنبال رهبری مثلِ «آیة الله خامنهای» خواهند گشت.
۱۳ـ اما با همۀ این احوال، به «لطف خدا» و با «عنایت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه»، روز به روز بر «محبوبیت رهبر معظم انقلاب» در دنیا افزوده شده و دلهای بیشتری با او پیوند میخورند؛ همان شخصیت بیبدیلی که «شهید سلیمانی»، با این حجم از جمال و جلال جهانگیر، یکی از دستپروردگان اوست. آری؛ «مه فشاند نور و سگ عوعو کند».
۱۴ـ در پایان، همۀ خوانندگان محترم را مهمان میکنم به یک «روایت نورانی» و یک «غزل ناب» از خواجۀ شیراز:
عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِیَأْذَنْ بِحَرْبٍ مِنِّی مَنْ آذَی عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ وَ لْیَأْمَنْ غَضَبِی مَنْ أَکْرَمَ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ وَ لَوْ لَمْ یَکُنْ مِنْ خَلْقِی فِی الْأَرْضِ فِیمَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَاحِدٌ مَعَ إِمَامٍ عَادِلٍ لَاسْتَغْنَیْتُ بِعِبَادَتِهِمَا عَنْ جَمِیعِ مَا خَلَقْتُ فِی أَرْضِی وَ لَقَامَتْ سَبْعُ سَمَاوَاتٍ وَ أَرَضِینَ بِهِمَا وَ لَجَعَلْتُ لَهُمَا مِنْ إِیمَانِهِمَا أُنْساً لَا یَحْتَاجَانِ إِلَی أُنْسِ سِوَاهُمَا. (الکافی، ج۲، ص۳۵۰)
هشام بن سالم میگوید: «از امام صادق علیه السلام شنیدم که میگفت: خداوند عز و جل فرمود: هر کس بندۀ مؤمن مرا اذیت کند، خود را برای نبرد من آماده کند؛ و هر کس که بندۀ مؤمن مرا گرامی بدارد، دیگر خیالش از بابت خشم من آسوده باشد؛ و اگر در کل کرۀ زمین، هیچکسی غیر از یک انسان مؤمنِ همراه با یک پیشوای دادگر نباشد، برای من، بندگی همین دو نفر کافی است؛ دو نفری که تمام هفت آسمان و زمین، بهواسطۀ آنها و با تکیه بر حقیقت وجودی آنها پابرجاست. بهعلاوه آنکه از برکت ایمان این دو نفر، دلگرمی و پیوندی را بینشان برقرار خواهم کرد که با وجود آن، به هیچ دلگرمی و پیوند دیگری نیاز نداشته باشند.»
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
صفای خلوتِ خاطر از آن شمعِ چِگِل جویم
فروغ چشم و نور دل از آن ماهِ خُتَن دارم
به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل
چه فکر از خُبثِ بدگویان، میان انجمن دارم
مرا در خانه سروی هست کاندر سایهٔ قدّش
فَراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
گَرَم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند
بحمد الله و المنّه بُتی لشکرشکن دارم
سزد کز خاتم لعلش زنم لافِ سلیمانی
چو اسم اعظمم باشد، چه باک از اهرِمَن دارم؟
الا ای پیر فرزانه، مَکُن عیبم ز میخانه
که من در تَرکِ پیمانه دلی پیمانشکن دارم
خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نِه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
چو در گلزار اِقبالش خرامانم بحمدالله
نه میلِ لاله و نسرین نه برگِ نسترن دارم
به رندی شهره شد حافظ میان همدمان، لیکن
چه غم دارم که در عالم قَوامُ الدّین حَسَن دارم